Saturday, April 26, 2008

...وطنم


من اگر سروده باشم، وطنم! تو شعر نابی
من اگر ستاره باشم، وطنم! تو آفتابی
وطنم، وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم، وطنم ایران

12 comments:

Hossein Jelveh said...

پیوند عکس و شعر در نگاه اول معنی دار به نظرم رسید اما بیشتر که فکر کردم دیدم خیلی هم نمی تونند مربوط باشند. اصلا گذاشتن عکس در هر پست (که ظاهرا خیلی رواج داره) در این جور مواقع گستره ی تاویل وسیعی به وجود میاره و نمی دونم خواننده «راه و بی راه، به کجاها برود». شاید هم نه.
کامنت اول هم همین حرف ها بود فقط با حروف انگلیسی.

K Parvaneh said...

منظورت رو از «خیلی رواج داره» نفهمیدم. اگه منظورت این وبلاگه، باید بگم کاملا درسته. که اصولا رسالت این بلاگ همینه.
با فرض درست بودن حرف تو، و اینکه گستره تاویل وسیعی به وجود میاره، باز هم نفهمیدم مشکل در کجاست. آیا این یک نقطه ضعفه؟
این عکس در نظر اول برای خودم هم چندان مربوط به این شعر نمی رسید. اما وقتی یه کمی عمیق تر نگاه کردم (والبته با نگاه شخصی خودم)
نکته ظریفی در عکس نظرم رو جلب کرد؛ نگاه مرد مضروب. بدون توجه به پیشینه و ماجرای حادثه، نگاه مرد جوان سرشار از معصومیت و بی گناهی است. در تضاد با مامورین یونیفرم پوش نظامی.
این مرد، ضمنا، در وطن خودش، که از قضا وطن ما هم هست، به این شکل زیر دست و پاست. تضاد شدید تصویر با فضای ناسیونالیستی شعر به شدت به نظرم جذاب رسید. جذاب اما تلخ.
ضمنا قصد دارم از این به بعد، وبلاگ رو از حالت شخصی خارج، و مستقیما به مسائل و معضلات اجتماعی ایران امروز مربوط کنم. یک جور ادای دین شاید
موفق باشم!!

Shaghayegh.Buali said...

in ke tasmim darin in blog ro be masaele rooze keshvaremoon ekhtesas bedin va niatetoon ham adaye deyn e az nazare man besyar ghabele tahsine, behetoon tabrik migam
rastesh in aks man ro ham kheili be fekr vadar kard shayad be ghole shoma bedoone dar nazar gereftane sabegheye in adam beshe fekr kard adame masoomi e
vali hastan adamaee ke ba tamame masoomiate negaheshoon va zahere bi azareshoon har rooz az kenare ma tooye khiaboon ya harjaye digei rad mishan va hatta nemitoonim hads bezanim ke in adama door az cheshme hame che jenayathaee anjam midan hatta dar haghe hamvatanhaye khodeshoon
mikham begam har adame jenayatkari momkene vaghti zire dasto pa ya shekanje bashe chehreye masoomi peyda kone
albate manzoore man aslan negahe manfiee be post va aksi ke shoma gozashtin nabood va kheili khoobe ke shoam vaghti chehreye ye adame dar hale zajro azab ro mibinin mitoonin ba dide kamelan ensani behesh negah konin va sabeghash ro la aghal dar oon lahzeye khas na dide begirin

Hossein Jelveh said...

اگر بخواهیم با یه دید نادرست هر تاویلی رو مجاز بدونیم، سنگ رو سنگ بند نمیشه. به قول اومبرتو اکو: «حد فاصل قصدیت حصول ناپذیر مولف و قصدیت مناقشه انگیز، نوعی قصدیت شفاف متن قرار دارد که تاویل سرسری را بر نمی تابد.» گذاشتن عکس با یه متن تو وبلاگ ها معمولا و اصلا با هدف راه رو «برای قصدیت مناقشه انگیز» خواننده باز کردن انجام می شه. یه ترکیب انتزاعی که هر چیز مربوط و نا مربوطی رو توش می شه دید. این بد نیست، اما حتی در یک اثر انتزاعی باید پیوند اجزا تا حدی رعایت شده باشه. وگرنه ذهن آدم می تونه هر طوری که می خواد، از «راه و بیراه» به یه تاویلی برسه.
اما راجع به این پست. راستش خیلی کار ساده انگارانه ایه که «بدون توجه به پیشینه و ماجرای» یک حادثه در مورد اون حادثه قضاوت کنیم. اما اگه بخواهیم این کار رو در مورد این عکس و این مرد بکنیم، باز هم این «مرد جوان» نگاه اش «سرشار از معصومیت و بی گناهی» نیست. اون هم «در تضاد با مامورین یونیفرم پوش نظامی» (تازه نگاه اون ها که تو عکس نیست!! نکنه نگاه «مرد جوان» رو با «لباس» های ماموران پلیس مقایسه می کنی؟!) من تو این عکس و چشم های این مرد بیشتر «ترس» می بینم تا معصومیت.
فضای ناسیونالیستی، قبل از هر چیز احتیاج به امنیت داره. خود شما اگه الان از امنیت خودت و خونوادت و کسایی که دوست داری تو خیابون مطمئن نباشی نمیتونی از اشعار ناسیونالیستی لذت ببری. این رو هم در نظر بگیر که اگر پلیس بخواد مطابق با «اصول وطن دوستانه» و «هم وطن دوستانه» همچین آدم هایی رو ناز کنه و تو بازداشت گاه روزنامه و تلویزیون و مبل راحتی در اختیارشون بگذاره، جون بقیه ی هم وطن ها رو به خطر می اندازه. بعضی آدما می کشن، (خانم بوعلی هم گفتند)، براشون مهم نیست تو هم وطن شونی یا نه.
چقدر حرف زدم. می بخشی.
«مسائل و معضلات اجتماعی ایران امروز» به نظر جالب میاد. موفق باشی.

Hossein Jelveh said...

این معنایی که تو می گی وقتی از این پست برداشت می شد که این مرد مثلا در یک تظاهرات صلح طلبانه در این حالت قرار می گرفت.

K Parvaneh said...

قبل از هر چيز بايد تشكر كنم از تمام دوستاني كه نسبت به مطالب اين بلاگ حساسند. دقيقا از روزي كه اين پست را گذاشتم دوستاني از طريق كامنت، ايميل، تلفن و پيام كوتاه در موردش اظهار نظر كردند. كساني كه بعضا حتي فكر نميكردم كه اين وبلاگ را بخوانند و پيگير مطالبش باشند. به هر حال از همه ممنونم.
و اما در جواب خانم بوعلي بايد بگويم كه من پيشينه اين مرد را به آن معنايي كه شما فرموديد ناديده نگرفتم. در واقع بحث اصولا چيز ديگريست.
من هم مي دانم كه برقراري و حفظ نظم در كشور ما بيش از هر نهادي بر عهده ي نيروي انتظامي است. و اينكه امنيت و آرامش لازمه ي يك زندگي آرام و بي دغدغه است. (به حسين عزيزم) قطعا هيچ كس هم نمي تواند منكر فلسفه وجودي نيروهان امنيتي شود.
اما حرف من اين است؛ اولا جرم و مجازات بايد با هم متناسب باشند. در حالي كه مثلا مجازات آدم ربا در اينجا اعدام است. و بسياري مثالهاي ديگر. و در همين مورد، مجازاتي براي «شرارت» در قانون پيش بيني شده است كه قطعا ضرب و شتم متهم بي دفاع جزء آن نيست. دوما يك متهم (و يا حتي مجرم) پيش از آنكه دزد، آدم ربا، شرور و يا قاتل باشد، انسان است و حقوقي دارد. مرد جواني كه در تصوير مي بينيم، با فرض مجرم بودن، حقوقي دارد كه كاملا ناديده گرفته شده؛ حق محاكمه شدن در دادگاهي رسمي، حق داشتن وكيل، حق دفاع از خود، حق محفوظ نگه داشتن هويت خود. بياييد احساسي تصميم نگيريم. اين مرد يك انسان است و برخورد مأمورين نيروي انتظامي با او (شكنجه و برخورد شديد فيزيكي، آن هم در ملأعام) غير قانوني است. چه چيزي اين مرد را از حقوق اساسي و منطقي اش محروم مي كند؟
مسأله دقيقا جايي اسف بار مي شود كه رييس پليس كشور بر صفحه تلويزيون ظاهر مي شود و ضمن پخش تصاوير شنيع شكنجه و ضرب و شتم متهمين در كوچه و خيابان، با افتخار از خود و همكارانش دفاع مي كند و اين اقدام را يكي از برجسته ترين موفقيت هاي دهه هاي اخير پليس ايران بر مي شمارد. غم انگيزترين بخش ماجرا هم آنجاست كه مردم دست مي زنند و هورا ميكشند و كسي در آن ميان –لابد- به بغل دستي مي گويد "ايول! دمشون گرم! اينا رو اصلا بايد كشت..."
بله! من هم به وطنم افتخار مي كنم، به ايراني بودنم. و مي دانم كه ناسيوناليسم تنها در سايه امنيت و آرامش معنا مي يابد. اما نگاهي به اطرافمان بياندازيم. حضور نيروهاي مسلح پليس در كوچه و خيابان چنان پررنگ است كه فضاي ميادين و مراكز خريد و كوچه و خيابان را به كلي متشنج كرده است. آيا واقعا اين تنها راه ايجاد و حفظ امنيت است؟
فراموش نكنيم كه اكثريت قريب به اتفاق ساكنين اين شهر، اتفاقا شهروندان بي گناهي هستند كه "حق" دارند زندگي آرام و بي دغدغه اي داشته باشند. اين حضور بيش از حد پررنگ نيروهاي مسلح، كه عرصه عمومي جامعه را بدل به محيطي نظامي كرده است، بيش از هر چيز نشانه ي عدم درايت و كفايت پليس است. پليسي كه تنها راه برقراري نظم را حضور حداكثري در عرصه جامعه مي داند.
روراست باشيم. كدام يك از ما پليس امروز كشورمان را «دوست» و «مشكل گشا» مي دانيم؟ كدام يك از ما از كلانتري خاطره خوشي داريم؟ كدام يك از ما برخورد مناسب و مؤدبانه يك افسر پليس را به خاطر مي آوريم؟
اگر راضي نيستيم، اگر انتقادي داريم، بياييد سكوت نكنيم...

Hossein Jelveh said...

سینای عزیز تر از جانم، من هم این مطالب رو توی وبلاگ اون آقایی که عکس رو از اون جا گرفتی و لینک دادی خوندم. تناسب جرم و جزا، و حقوق اراذل و اوباش یک مسئله ی حقوقیه و من نمی تونم در این مورد اظهار نظر کنم مگر این که خودم راجع بهش مطالعه ی کامل داشته باشم یا حداقل با چند وکیل یا کارشناس امور جزایی مشورت کرده باشم.
چون ما رو دعوت کرده بودی که احساسی قضاوت نکنیم، باید بگم فکر می کنم اتفاقا مطالبی از این دست که توی وبلاگ های شخصی و تحت تاثیر یه عکس نوشته میشه بیشتر «احساسی» است. دلیل اش هم تقریبا واضحه، وبلاگ های شخصی تنها تریبون هایی هستند که این قدر راحت میشه از طریق اون ها حرف های «حماسی» زد. آدم ها تقریبا می تونند اینجا داد بزنند، هوار بکشند، و حرف های سیاسی و اجتماعی ای بزنند که موقعیت اش رو خیلی هاشون تقریبا هیچ جای دیگه ای ندارند.. اما چقدر از این حرف ها و انتقاد ها و تحسین ها بر اساس مطالعه ی جامع است و نه بر اساس مطالعات پراکنده و حرف های دوست و آشنا و غریبه؟ اتفاقی که این روز ها معمولا تو وبلاگ ها می افته صورت مدرن همون اتفاقیه که اگه بشینی تو تاکسی ها و بری تو مغازه ها می افته. با همون «دقت کارشناسانه»!
گفتی « ضرب و شتم متهم بي دفاع»، واقعا فکر می کنی اون متهم موقع دستگیری «بی دفاعِ» ؟
و راستش در این حرف ات که « حضور نيروهاي مسلح پليس در كوچه و خيابان چنان پررنگ است كه فضاي ميادين و مراكز خريد و كوچه و خيابان را به كلي متشنج كرده است» اغراق می بینم.
رفتار پلیس هم یه بحث فرهنگی است که خب در این زمینه جای حرف بسیار است!
در مورد این که «كدام يك از ما پليس امروز كشورمان را «دوست» و «مشكل گشا» مي دانيم؟ كدام يك از ما از كلانتري خاطره خوشي داريم؟ كدام يك از ما برخورد مناسب و مؤدبانه يك افسر پليس را به خاطر مي آوريم؟» باید بگم من از اون عکس و اون شعر به این جا نمی رسم. هر چند این سوال ها در جای خودش ممکنه مفید باشه. و البته من برخورد مناسب و مؤدبانه يك افسر پليس رو به خاطر مي آرم و خیلی جاها اون ها رو «مشکل گشا» می دونم. برای این که درکی از درجه ی مشگل گشایی شون داشته باشی، چند لحظه کشور رو بدون وجود اون ها تصور کن. بذار منم یه شعار بدم دلم باز شه: « بیایید همه رو یک جور نبینیم»!
با وجود این ها، من در این زمینه مطالعه ندارم و نمی خوام تحت تاثیر حرف های دیگران قرار بگیرم؛ حرف هایی هم که زدم از سنخ همون حرف های غیر علمیه ... اما، از همه ی این ها که بگذریم، هنوز هم چشم های این مرد رو«سرشار از معصومیت و بی گناهی» نمی بینم.

Shaghayegh.Buali said...

salam
kheili kheili jalebe ke ba in post webloge shoma besyar bahs barangiz shod albatte eteraf mikonam ke ghabl az in ham in weblog baraye man jazabiate khodesh ro dashte va hamishe moshtaghe khoondanesh boodam vali nokteye jalebe tavajoh ineke hala dar in post e be khosoos comment ha ham kheili khoodanio jaleb shode, doroste ke inja webloge shoma ya be gholi teriboone shomast vali ba shenakhti ke azatoon daram motmaennam hamishe az shenidane nazare doostan hatta agar mokhalef bashe esteghbal mikonin, va amma dar morede javabi ke be man dadin bayad begam man nazaram ro goftam va be hich vajh manzooram in nabood ke shoma chenin didi darid va ghabl az in ham ke shoma bekhayn javabi bedin az dide 'ensanie' shoma yad kardam.
shoma motaneseb ba ideha va afkari ke poshte yek post darin aksi ro entekhab mikonin ke khob tabieeye man ham baraye har posti hamin kar ro mikonam vali bazi vaghta momkene khanandeye weblog natoone daghighan mesle nevisandeye oon, rabte beyne aks va neveshte ro tashkhis bede, masalan khode man vaghti in sher(vatanam) ro mikhoonam hesse kheili ba shokoohi baram zende mishe,masalan age bekhaym oon marde javoon ro adame bi gonahi dar nazar begirim mitoonam ye vatanparast bebinamesh ke zire pahaye kesaiye ke be zoor vatan ya khoonash ro eshghal kardan.vali age bekham oon mamoorin ro nirooye entezami dar nazar begiram va mard ro yek mojrem ya motaham oon vaght in sher too zehnam kheili kamrang mishe. va be nazare man tamame comment haee ke gozashte shod bishtar be aks marboot mishod dar soorati ke man tooye in post az khoondane in sher kheili lezzat mibaram va nemidoonam chera hich joori nemitoonam be ye dargirie khiabooni rabtesh bedam, shayad shoma dobare bekhayn be man begin "osoolan bahs chize digeie" ke behetoon hagh midam chon khodetoon behtar az harkesi midoonin ke chi mikhastin begin vali man be onvane ye khanande ke dar negahe aval az niate shoma bikhabare aslan az in post nemitoonestam bahs'haee ro ke badan dar moredesh matrah shod hads bezanam, be har hal mamnoon az inke matalebe morede alaghatoon ro be eshterak mizarin
shado pirooz bashin

K Parvaneh said...

اولا من هنوز خوشبختانه یا متأسفانه فرصت نکردم مطالب اون وبلاگ کذایی رو بخوونم. این عکس رو هم از طریق جستجو پیدا کردم. جالبه که اون هم از این عکس برای گفتن همین مسائل استفاده کرده.
همه، اگر اطلاعات کافی داشته باشیم -که در شرایط فعلی حتما باید داشته باشیم- می تونیم در مورد مسائل حقوقی هم اظهار نظر کنیم. حقوق متهم و لزوم تناسب جرم و جزا از اصول اولیه ی قانون کیفر و مجازاته.
من این مطلب رو تحت تأثیر این عکس ننوشتم. بلکه عکسی رو پیدا کردم که به نوعی منظورم رو برسونه.
چیزی که در مورد وبلاگها و امکان ابراز عقیده در اونها گفتی کاملا درسته. که این اصولا از محاسن و امتیازات وبلاگ نویسیه. متوجه نشدم تو با کجای این امکان فوق العاده مشکل داری. بله! من تریبون دیگه ای غیر از این وبلاگ ندارم. پس گمونم باید از همینی که دارم به خوبی استفاده کنم. اگر تنها یک نفر هم با خووندنش به فکر فرو بره و تأثیر بگیره، من دینم رو ادا کرده ام.
حرفهایی که در این کامنتها گفتم همگی مستقیما به این عکس خاص مربوط نمی شه. بنابراین مسئله این نیست که آیا این مرد خاص واقعا بی دفاع بوده یا نه.
در مورد تشنجی که ازش یاد کردم باید بگم این احساس درونی خودم و بسیاری از افرادی بود که در این مورد با من صحبت کردند. شاید اوضاع در مشهد متفاوت باشه -که البته بعید می دونم- اما اینجا وضع دقیقا به همون شکلیه که گفتم. بدون هیچ اغراقی که در واقع نیازی هم به اغراق نیست.
همونطور که گفتم بحثهایی که در کامنتها مطرح شد، همونطور که حتما متوجه شدی، از حیطه این عکس خاص فراتر رفته و کل عملکرد پلیس رو مورد انتقاد قرار داده. «دوست و مشکل گشا» بودن پلیس رو از این عکس نتیجه نگرفتم.
بله من هم پلیسهای مودب را به خاطر می آورم. اما اگر کار به قیاس و مقیاس بکشد آیا باز هم می توان آن عده ی اندک را در مقابل هزاران افسر پلیس در شمار آورد؟
قبلا هم تأکید کردم که ابدا بحثی در لزوم حضور نیروهای امنیتی در کشور ندارم. بحث، انتقاد از نحوه ی حضور این مجریان نظم و امنیت در جامعه است و نه در فلسفه وجودیشون.
من تحت تأثیرم. این یک حقیقته. من تحت تأثیر اتفاقاتی هستم که اطرافم می افته. تحت تأثیر چیزهایی که می بینم. خودت هم می دونی که هیچ وقت نخواستم همه رو با یه چوب بزنم. من هم به شدت مخالف «همه رو یک جور دیدن»م. پس اگر الان می بینی که اون درصد اندک پلیسهای مطلوب رو نادیده می گیرم، بدون که تعدادشون واقعا ارزش استثناء قائل شدن رو نداره. با این حال بله، تو راست میگی. هنوز هم افرادی هستند که زیر پرچم نیروهای مسلح خدمت می کنند و وظیفه خود را به عنوان خدمتگزار مردم می دونن. آره. درسته.
به هر حال ممنونم که وقت میذاری و این وبلاگ رو می خونی و کامنت می ذاری

K Parvaneh said...

سرکار خانم بوعلی
باز هم ممنونم به خاطر کامنتتون.
حق با شماست. خودم هم می دانم -و عرض کردم- که برقراری ارتباط بین شعر و عکس، آن هم برای یک بیننده ی عادی در نگاه اول بسیار مشکل و بلکه نا ممکن است. و این را البته می توان از مشکلات این پست برشمرد.
اما نمی دانم، شاید نتوانسته ام منظورم را منتقل کنم. هدف من دقیقا نشان دادن همین پارادوکس بود.همین طنز تلخی که اتفاقی از تلاقی این شعر و عکس خاص شکل می گیرد.
اشاره ی زیبایی به شعر داشتید. این دقیقا همان احساسی است که از خواندن و شنیدن این شعر به من دست می دهد. ما، همه کشور و وطنمان را ستودنی و قابل احترام می دانیم و رگهای غیرتمان برایش بالا می زند. این یعنی اگر از نقطه ی دیگری از این جهان کسی چپ نگاه کند، ما به هم می ریزیم. و عکس می گوید: «نگاهی هم به درون مرزها بکنیم. اینجا هم چیزهایی هست که برایشان رگ گردن قلمبه کنیم. اینجا هم چیزهایی برای با تعصب برخورد کردن هست» و این همه ی ماجرا بود
باز هم ممنون که بلاگ را می خوانید. و اهمیت می دهید.
به امید ایرانی با شکوه و پر غرور و آزاد و سربلند...درون و بیرون مرزها

Shaghayegh.Buali said...

salam salam salam!!!
fekr mikonam indafe be khoobi motevajehe manzooretoon shodam albate mazerat mi8kham ke ye kami dir motevajeh shodam va mamnoonam ke ba hoosele har dafe tozih dadin
hala dige mitoonam tasavor konam ke in sher mitoone harfe har iranie mihandoosti bashe vali shanayad tanha dar moghablke yek bigane intori bashe va vaghti paye hal kardane yek moshkele dakheli vasat miad hameye mihandoostan ja bezanan!!!
harfe shoma kamelan doroste va bi choono chera ghabool daram ke kesi ke vaghean be keshvaresh ahamiat bede nemitoone nesbat be moshkelate dakheli bitafavot bashe!!!
vali khob in ro ham nabayad nadide gereft ke bazi az moshkelat kare ye rooz 2 rooz ya hatta 1 sal 2 sal nist ke beshe be sadegi halleshoon kard va delam mikhad be in payame ghashange shoma ye nokteye koochiki ezafe konam va oon, in harfe hamishegie ke "biayn az khodemoon shoroo konim" albate rooye sohbate man tanha ba shakhse shoma nist chon midoonam shoma be khoobi be tamame hoghooghe fardi va ejtemaee ehteram mizarin! mikham begam faghat nashinim bedoone rahe hal harf bezanim(midoonam ke in hamoon chizie ke shoma ro azar mide) man ham mesle khodetoon mokhalefe dast rooye dast gozashtan va bitafavot boodan hastam vali fekr mikonam gahi oghat baraye be dast avardane yek arzesh mishe jangid bedoone inke dargir beshim! shayad hamishe jav tori nabashe ke beshe ba 4 ta tazahorato dado bidad chizi ro avaz kard! albate manzooram in nist ke harfaye shoma rango booye dargiri dare faghat daram nazaramo migam. man migam biaym har kodoom dar har zaminei ke mashghool hastim ya maharat darim la aghal be behtarin shekle momken dar hamoon zamine be mamlekatemoon khedmat konim va kootahie digaran ma ro delsard nakone!
shayad age har kesi az khodesh va atrafesh shoroo kone oza kheili behtar beshe! la aghal injoori shayad beshe bakhshe ziadi az farhange kohanemoon ro ke roo be viranie baz gardoonim!!! masalan kheili mishnasam adamaee ke hamishe az daste rahnamaee ranandegi shakian vali hich vaght moghei ke piade hastan va mikhan az khiaboon oboor konan be cheraghe aabere piade hatta negah nemikonan!(albate in yek nemooneye koochik va jozeeye)
vali biayn khodemoon ro gool nazanim, bazi az moshkelat kheili amightar va asasitar va risheitar az ooni hastan ke ba faryade dele porkhoone mano shoma hal beshan!!!
man be hich vajh arzeshe kare shoma ro zire soal nemibaram va dar kheili mavared bahatoon moafegham vali omidvaram in moshkelat be shekle amightari barressi beshan joori ke beshe rishekaneshoon kard ke in ta haddi az daste ma khareje!!!
man ham kheili mamnoonam be khatere webloge khoobo khoondanitoon chon hich vaght natoonestam nesbat be posthash bi fekro bitafavot basham (che posthaye shakhsi che gheire shakhsi) va az inke in fazaye doostane ro baraye bahso goftegoobe bevojood avordin!
dar panahe khoda:)

Anonymous said...

Hi Sina
I've got a question to ask you...?
Is it a free discusion about political or social or nationalistic issues???!!!
Or even maybe about the pic??!!
Where does it lead to, I wonder??!!I believe there is no relation between your love for your country and your passion for political issues of your country...> they are totally different and should be discussed as two different topics...!!!
there are so many issues to be discussed under the title of " I love Iran" or " VATANAM"...!!!
I think you should first highlight the goals of the discussion and then continue it, since it's gone beyond only the pic and requires some distinctions in the discussion...