برف نو، برف نو سلام
بنشین خوش نشسته ای بر بام
پاکی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی است این ایام
راه شومی است می زند مطرب
تلخ واری است می چکد در جام
اشک واری است می کشد لبخند
ننگ واری است می تراشد نام
مرغ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که بر گسیخته دام
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع بر گرفته ایم از کام
خام سوزیم، الغرض بدرود
تو فرود آی برف تازه، سلام