که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره
که این احساس زیبا هست
هنوزم می شه عاشق بود
تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش
...
اگر چه دیگه وقتی نیست
تو از چشمای من خوندی
که از این زندگی خسته ام
کنارت اونقدر آرومم
که از مرگ هم نمی ترسم
ستاره دیگه تو آسمون نبود، تو اوین بود زیر پای تک تک بچه هامون مین بود تموم پنجره ها بسته شد، سیاه شد امید یه نفس راحت کشیدن تباه شد برادر برادرو فروخت و پدر مادرو به لجن کشیدن هرچی اعتقاد و باورو مردونگی گم شد و از ریشه به ریش رفت گردن یک عده کلفت شد، مفت از پول نفت اما من یک نسلم که از اصلم نیافتادم یه بغض شکسته ام و یک حنجره فریادم یه صورت سیلی خورده و یه کفن دردم تو هر شکل و لباسی ام و زنم یا مردم این روزا هم می گذره، من با این امید زنده ام این وضعیت عوض می شه، عوض می شه می دونم |
رو طاقچه خاک گرفته، پنجره ها بسته است
دیوارا یه کم نم دادن، طاق های در شکسته است
قفل ها همه زنگ زده، کلیدها رو هم گم کردن
بدهی قبلی داشتن، برق و آب و قطع کردن
صابخونه دچار فراموشیه، از بدبختی و کهولت
این ملک واسه فروشه، «کلنگی، قابل سکونت»
***
یه ور اصلاحی داشته، ثبتی، سند دسته اول
ملک بقلی تو دعواست، انحصار وراثت
جواز نوسازی نمی دن، تخریب اشکالی نداره
نگران محضر نباش، از خودمونه، این روزا فقط سند جعلی منگوله داره
فرستادم دنبال پروندتون، حکم تخلیه بدون فوت وقت
سند بزنم به نامتون؟ «کلنگی، قابل سکونت»
***
همشو، می گم، یه جا بخر، از ملک و لوازم و آدمای توش بگیر
تا این ماشین که اوکازیونه، فنی سالم، موتور تازه تعمیر
صاحابش عمرشو داد به شما، تو تصادف به خاطر انحراف به چپ
می گن این محله ناامن شده، الان وقت معامله است، حالشو ببر
من این ملک رو خوب می شناسم، از قدیما، دوره طفولت