Tuesday, January 4, 2011

نوازش

منو حالا نوازش کن
که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره
که این احساس زیبا هست

هنوزم می شه عاشق بود
تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش
...
اگر چه دیگه وقتی نیست

تو از چشمای من خوندی
که از این زندگی خسته ام
کنارت اونقدر آرومم
که از مرگ هم نمی ترسم

Monday, June 15, 2009

این وضعیت عوض می شه... می دونم...

ستاره دیگه تو آسمون نبود، تو اوین بود
زیر پای تک تک بچه هامون مین بود
تموم پنجره ها بسته شد، سیاه شد
امید یه نفس راحت کشیدن تباه شد
برادر برادرو فروخت و پدر مادرو
به لجن کشیدن هرچی اعتقاد و باورو
مردونگی گم شد و از ریشه به ریش رفت
گردن یک عده کلفت شد، مفت از پول نفت
اما من یک نسلم که از اصلم نیافتادم
یه بغض شکسته ام و یک حنجره فریادم
یه صورت سیلی خورده و یه کفن دردم
تو هر شکل و لباسی ام و زنم یا مردم
این روزا هم می گذره، من با این امید زنده ام
این وضعیت عوض می شه، عوض می شه می دونم

تهران


آرام تر ز دریا، مواج تر ز طوفان
شهری به اسم ایران، قلبی به شکل تهران
ای از تبار البرز، ای زاده ی دماوند
در کوچه کوچه هایت، مردان همیشه مردند
تهران شب از تو دور است، تهران همیشه نور است
تهران و کوچه هایش، یادآور غرور است

Thursday, May 28, 2009


دلم پُره، بیا بازم با همدیگه بریم سفر
جای ما اونجا خالیه، منو ببر، منو ببر
یه عمر جاده ی شمال، منتظر عبور ماست
نمی دونه یکی از اون دو تا قناری... بی صداست

Wednesday, April 1, 2009

ای خطه ی ایران مهین، ای وطن من


رو طاقچه خاک گرفته، پنجره ها بسته است

دیوارا یه کم نم دادن، طاق های در شکسته است

قفل ها همه زنگ زده، کلیدها رو هم گم کردن

بدهی قبلی داشتن، برق و آب و قطع کردن

صابخونه دچار فراموشیه، از بدبختی و کهولت

این ملک واسه فروشه، «کلنگی، قابل سکونت»

***

یه ور اصلاحی داشته، ثبتی، سند دسته اول

ملک بقلی تو دعواست، انحصار وراثت

جواز نوسازی نمی دن، تخریب اشکالی نداره

نگران محضر نباش، از خودمونه، این روزا فقط سند جعلی منگوله داره

فرستادم دنبال پروندتون، حکم تخلیه بدون فوت وقت

سند بزنم به نامتون؟ «کلنگی، قابل سکونت»

***

همشو، می گم، یه جا بخر، از ملک و لوازم و آدمای توش بگیر

تا این ماشین که اوکازیونه، فنی سالم، موتور تازه تعمیر

صاحابش عمرشو داد به شما، تو تصادف به خاطر انحراف به چپ

می گن این محله ناامن شده، الان وقت معامله است، حالشو ببر

من این ملک رو خوب می شناسم، از قدیما، دوره طفولت

جون می ده واسه کاسبی، «کلنگی، قابل سکونت»

Monday, December 15, 2008

من تو را دانم، نه دین نه کافری


اگر در بند خویش آیی مرا تو
نخواهم کفر و دین، گر بند آنم
در ایمان گر نیابم از تو بویی
یقین دانم که در کافر ستانم
وگر در کفر مویی یابم از تو
ز ایمان نور بر گردون رسانم

Sunday, December 14, 2008

تنها مرا رها کن


ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن